شهر من شهر راهیان نور است ،شلمچه و مسجد جامعش زبان زد خاص و عامه مردم است ، شهری که خون و جان داد که توانست شهر بماند.شهر هشت سال جنگ تحمیلی و جوانان خدایی که به شهادت رسیدند .
آسمانش هنوزم رنگ و بوی خدایی دارد،مردمانش ساده و بی ریا ولی کمی ناراحت از وضع مادی و معیشتی . اما...
اما همیشه پر شور و شعور در تمامی صحنه ها ، نماز جمعه را ببین ،عرصه های سیاسی را نگاه کن ،خوشت می آید که اگر آمدی دیگر نروی ، خوی گرم شان به انسان حس شادبودن می دهد،اما کمی بیشتر ، ناراحت فرزندان شان که بیکاروزبانم لال معتاد هستند.
ما جوانان شهر باید دست بکار شویم ،البته ناگفته نماند ما با شور و شعور دست بکاریم اما...
اما اگر دست بکار شویم از طرف بزرگان و مسولین کار شکنی می شود،نمونه های این کار شکنی ها زیاد است ولی نمیخواهم بگویم که ما می دانیم حق مان ضایع شده است و مسولین هم میدانند که حق مان را ضایع کرده اند و باید پاسخگو باشند.
همه مسولین بزرگ شهرم باید بدانند، ماجوانان خونین شهری تا موقعی که با ولایت بیعت کرده ایم ، ولایی می مانیم و ولایی می رویم .و فرمایشات رهبر عزیزمان را با جان و دل گوش می دهیم و عمل خواهیم کرد و هیچ کار شکنی از هر قشر و اشخاصی را قبول نمی کنیم و راهمان که راه سید علی است را ادامه خواهیم داد.